💔Angel wings💔 قسمت دوم پارت9
از در بیمارستان رفتم بیرون و نفس عمیقی کشیدم و پسرا هم دنبالم اومدن.....اویکاوا گفت:من میرم ماششینو بیارم اینجا بمونین.....بعد 5 دقیقه با قیافه داغون برگشت و گفت:حمل با جرثقیل......جریمه شدم:).....کاگیاما چشمش رو چرخوند و گفت:الان با چی بریم؟....گفتم: بیاین قدم بزنیم راهی نیست که....اویکاوا کتش رو در آورد و در دستش گرفت و عینکش رو در اورد و داخل جیبش گذاشت......راه افتادیم...بعد 6 دقیقه پیاده روی به کاگیاما گفتم:میگم دیشب خونه نرفتی؟خانوادت چی؟.....گفت:بهشون خبر دادم.....گفتم:اوهوم........یکم که گذشت اویکاوا گفت:هلن خسته نیستی؟ میخوای براید استایل بغ^4لت کنم ؟....گفتم:چی نه نه نمیخواد:)......کاگیاما برگشت و گفت:چیزی میخوری؟.....گفتم:نه نه چیزی نمیخوام مرسی.....اویکاوا با تعجب و خشم نگاهش کرد و کاگیاما هم بهش چشم غره رفت......به دور و بر نگاه کردم .....تشنم شده بود.........یه دکه پیدا کردم و گفتم: من ی لحظه میرم میام..... ک هردوشوون هم زمان کارت رو از جیبشون در آوردن و گفتن: بیا با این حساب کن......و برگشتن و همدیگر رو نگاه کردن گفتم:نخواستم بابا کارتتون رو برای خودتون نگه دارین.......رفتم و 3 بسته آماده بابل تی و 3 بسته لیوان یخ گرفتم و ب هر کدومشون ی دونه پاک بابل تی و یخ دادم و گفتم:بخورین که نیوفتین وسط راه از تشنگی بمیرین.....ازم گرفتن و شروع کردن به خوردن.......همون طور ک داشتیم میخوردیم راه رفتیم........به خونه من که رسیدیم گفتم:میخواینن بیاین داخل؟......اویکاوا به کاگیاما نگاه کرد و کاگیاما هم متقابل این کارو انجام داد و هم زمان گفتند:نه.......گفتم:پس توبیو فردا میبینمت تورم بعدا میبینم تورو......کاگیاما اومد جلو و گفت:گوشیت رو بده ......اویکاوا گفت:چی گفتی بهش؟.....کاگیاما گفت:خوبه خودت میگی بهش پس دخالت نکن.....گوشیم رو دادم بهش و بعد 3 دقیقه داد بهم و گفت شمارمو زدم اگه باهام کاری داشتی اینه......اویکاوا گفت:چرا باید لازمش بشه؟........گفت:به تو ربطی نداره.....گفتم:عه دعوا نکنید ممنون توبیو شبتونم بخیر بای -! و رفتم داخل خونه
- ۳.۲k
- ۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط